روزی سگی داشت در چمن علف می خورد
نظرات شما عزیزان:
سگ دیگری از کنار چمن گذشت
چون این منظره را دید تعجب کرد و ایستاد
آخر هرگز ندیده بود که سگ علف بخورد ..
ایستاد و با تعجب گفت: اوی .. تو کی هستی؟ چرا علف می خوری ؟..
سگی که علف می خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت:
من ؟ من سگ قاسم خان هستم ..
سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت:
سگ حسابی ! تو که علف می خوری .. دیگه چرا سگ قاسم خان ؟..
اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز یک چیزی ..
حالا که علف می خوری دیگه چرا سگ قاسم خان ؟
سگ خودت باش ...
اسیرم بین عشق و بی خیالی / چه دنیای غریبی بی تو دارم . . .
هنوز عادت به تنهایی ندارم / باید هرجوریه طاغت بیارم
خیلی توش معنی بود
سلام مریم خانم خوبی لینک ما رم ک حذف کردی خداییش من نت نمیام نه اینکه سراغ دوستام نرم ولی عب نداره با لینک و بی لینک شما برا همه عزیزین ما ک میایم سر میزنیم گر چه وبلاگم راکد شده .
نوشته شده در شنبه 2 / 7 / 1392 |
ساعت
12 توسط ☁.¸¸.•☂مریم☁